فهمیدنِ اینکه حسابش از بقیهی انبیاء جدا بود، کارِ سختی نیست. کافیست قدری دل به آیهها بدهی که بفهمی او چقدر برای خدا، خاص بود. خیلی خاصتر از یک رسول برای راسلش.
شرایط سخت که میشد، خدا خودش دلداریاش میداد. برایش به روز و شب قسم میخورد که تنهایش نگذاشته و از او ناراحت نشده. و الضّحی، و اللّیلِ اِذا سجی، ما ودّعک ربّک و ما قلی. (ضحی/1-3) نازش را میخرید. عزیز بود برایِ خدا. به او میگفت آنقدر به تو عطا میکنیم که راضی بشوی؛ لسوف یُعطیک ربّک فترضی.(ضحی/5) از اخلاقش به وجد میآمد؛ اِنّک لعلی خلُقٍ عظیم. (قلم/4) به جانش قسم میخورد؛ لعمرک... (حجر/72) گاهی با رمزهایی با او حرف میزد. رمزهایی که هنوز هم فقط میانِ خدا و رسول مانده؛ الف، لام، میم. کاف. هاء، یا، عین، صاد. عین، سین، قاف... نگرانش میشد؛ لعلّک باخع نفسک اَلا یکونوا مؤمنین. (شعراء/3) غصهاش را میخورد؛ ما انزلنا علیکَ القرآن لتشقی. (طه/2) میگفت که هوایش را دارد؛ انّا کفیناکَ... (حجر/ 95) تعریفش را پیش مؤمنین میبُرد تا قدرش را بدانند؛ عزیزٌ علیه ما عنتُم حریصٌ علیکم. (توبه/ 128)
گاهی فکر میکنم همهی اینها خیلی هم غریب نیست وقتی محمّد(ص)، فقط رسولِ خدا نبود، حبیبِ خدا بود. همهی این نازکشیدنها و نازخریدنها فقط از محبّی برای حبیبش برمیآید.
این روزها باید جشن بگیریم برگزیدن مردی که عزیز کرده و انتخاب شده خدا بود .
از وبلاگ بهار نارنج
لیست کل یادداشت های این وبلاگ